جدول جو
جدول جو

معنی نه آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

نه آوردن
(غَ کَ دَ)
در انجام کاری تردید کردن. کسی را از کردن کاری بازداشتن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پناه آوردن
تصویر پناه آوردن
پناهیدن، به کسی یا جایی پناهنده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بز آوردن
تصویر بز آوردن
در قماربازی بد آوردن و باختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر آوردن
تصویر سر آوردن
به سرآوردن، پایان دادن، به آخر رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیه آوردن
تصویر پیه آوردن
کنایه از چاق شدن، انباشته شدن چربی در عضوی از بدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بند آوردن
تصویر بند آوردن
بستن و جلوگیری کردن، جلو جریان چیزی را گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنگ آوردن
تصویر تنگ آوردن
کنایه از به تنگ آوردن، به کسی سخت گرفتن و او را در تنگنا گذاشتن، به ستوه آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رو آوردن
تصویر رو آوردن
توجه کردن، به طرف کسی یا چیزی رو کردن و به سوی آن رفتن
رو نهادن، توجه کردن به کسی یا چیزی، رفتن به سوی کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(غَ لَ دَ)
ابداع. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). اطراف. (منتهی الارب). ابتکار کردن. بدعت
لغت نامه دهخدا
(دَ گِ نِ شَ تَ)
کین آوردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کین آوردن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ گِ رِ تَ)
خلل و خرابی رساندن. شکاف وارد آوردن. سوراخ ساختن چیزی یا جایی:
اگر پیل با پشه کین آورد
همی رخنه در داد و دین آورد.
فردوسی.
اگر زو دل شاه کین آورد
همه رخنه در داد و دین آورد.
فردوسی.
ناورم رخنه در خزینۀ کس
دل دشمن کنم هزینه و بس.
نظامی.
یأجوج وار هریک با تیشۀ زبان
آورده اند رخنه به سد سکندری.
طالب آملی (از آنندراج).
- به رخنه درآوردن، وارد رخنه کردن. به سوراخ و شکاف درآوردن:
به رخنه درآورد یکسر سپاه
چو شیر ژیان رستم کینه خواه.
فردوسی.
- رخنه برآوردن، بهم آوردن رخنه. ترمیم کردن رخنه و شکاف:
همه رخنۀ پادشاهی به مرد
برآری بهنگام پیش از نبرد.
فردوسی.
- رخنه در دیوار آوردن، سوراخ در دیوار پدید کردن. سوراخ کردن دیوار.
- ، ترک درویشی کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ مَ)
طعنه زدن. نکوهش کردن:
میار طعنه در آن کش سموم بادیه سوخت
که آن سفر ز عذاب سقر فزون آمد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نام آوردن
تصویر نام آوردن
شهرت یافتن مشهورگشتن معروف گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
یاری دیدن یاری گرفتن، خوب آوردن در منگ یاری کردن اتفاق مساعد افتادن، آوردن برگ برنده در قمار و مانند آن: نقشش آورده بود
فرهنگ لغت هوشیار
لک آوردن چشم. نقطه ای از سفیدی یا سیاهی و یا سرخی در چشم ظاهر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
خوردن پلیدی آدمی و جانوران، (دشنامی است) مزخرف گفتن فضولی کردن: خویش را از رهروان کمتر شمر تو حریف زهر نایی گه مخور. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم آوردن
تصویر کم آوردن
کم آوردن کسی را. غلبه کردن بر او: (با من بر آیند یا توانند که با من کاو ندو مرا کم آرند) (افهم الغالبون کفره قریش ما را کم توانند آورد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم آوردن
تصویر هم آوردن
سر... را هم آوردن، بخوبی آن را فیصله دادن
فرهنگ لغت هوشیار
ایجاد نعمت و رفاه کردن، شادی آوردن: کنون دانش و داد باز آوریم بجای غم و رنج ناز آوریم. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه آوردن
تصویر پناه آوردن
پناهیدن پناه بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر آوردن
تصویر سر آوردن
بنهایت ریسدن بپایا رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیه گرفتن در آمدن پیه گرد عضوی، 0 نابینا شدن: بعد عمری کامشب آن مه محفل آرای منست پیه اگر چشم رقیب آرد چراغم روشنست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کینه آوردن
تصویر کینه آوردن
انتقام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی آوردن
تصویر پی آوردن
دنبال کردن نشان پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس آوردن
تصویر پس آوردن
مراجعت دادن چیزی، رد کردن، پس دادن
فرهنگ لغت هوشیار
سخت گرفت در مضیقه گذاشتن، یا به تنگ آوردن، بستوه آوردن در مضیقه گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تگ آوردن
تصویر تگ آوردن
حمله ور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
جاری کردن آب یا آب چشم (دیده)، جاری کردن چشم آب مخصوص را بی اختیار بسبب کسالت یا پیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنگ آوردن
تصویر جنگ آوردن
جنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگ آوردن
تصویر رنگ آوردن
خجل شدن شرمگین گشتن، خشمگین گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو آوردن
تصویر رو آوردن
توجه کردن اقبال کردن (بجهتی یا به سوی شخصی)
فرهنگ لغت هوشیار
داخل کردن ادخال، بیرون آوردن (از اضداد)، رها کردن آزاد ساختن، یا از خود در آوردن دروغ پردازی کردن مطلبی از خود ساختن که واقعیت نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند آوردن
تصویر بند آوردن
بستن جلوگیری کردن جریان چیزی را مانع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بز آوردن
تصویر بز آوردن
بد آوردن بد اقبالی آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب آوردن
تصویر آب آوردن
((وَ دَ))
نوعی بیماری چشم که بر اثر پیری یا بیماری آب از چشم روان می گردد
فرهنگ فارسی معین